اون قدر تنهايی که بايد از خودت يه بت بسازی، بپرستيش ، ايمانتو از دست بدی ، با خودت دوست بشی ،با خودت قهر کنی ، دوباره آشتی کنی ، حالت از خودت به هم بخوره و در نهايت از پوچی همه ی اين کارا ، سرتو بذاری رو شونه ی خودت و تا ابد گريه کنی!
12.18.2004
Previous Posts
- It's a fucking time of year! نمی دونم اين توده ی ...
- حيف است خاک زمين، که به من آلوده شود.من که حجمی بی...
- جدايی از لحظه ای شروع شد که نوشته ها از پايين ...
- خدا دو خط موازيه که به هم نمی رسند!
- جلب توجه مهمترين ويژگی بشره و جلب ترحم مزخرف ترين ...
- من يه عقده ای بد بختم! می دونم! ولی لطفاُ تو اينو ...
- -اين تصاويرن که جلو و عقب ميرن يا منم که دارم تاب ...
- مدام دنبال تصويرم تو چشمای ديگران ميگردم! ديگه خستم.
- دست هايت را از من پاک کن! گر چه عين نجاست پاک نمی ...
- جلوی اين همه پيچيدگی و سختی يه حقيقت سادست ! و تو ...
Subscribe to
Posts [Atom]
<< Home