6.23.2009

غم سنگینی است. ثقیل برای درک و هضم من ساده دل. انگار که امید واهی بسته باشی به فردایی که به دیروز ختم شود. و ناگهان تصویر نگاه خودت را ببینی در چشم های بهت زده ات که با امید به هیچ می نگرند. چه تحقیر آمیز می تواند باشد این تصویر و چه سوزناک آهی که از پس آن می آید.

و من هنوز امیدم به لحظه ایست که آه سوزناکم این پرده های هیچ را بسوزاند و حتا راضی به آنم که هر آنچه از پس پرده می آید ببینم و از این تحقیر ابدی خلاص شوم. و چشم هایم اگرچه پر از قطره های اشک غلیظی است که توان چکیدن ندارند، من نگاهم هنوز منتظر فردایی که غیر از دیروز باشد باقی می ماند.