من مثل يک اقدامِ ناموفق خودکشی تحقير شده و قابل ترحمم! من مثل دست هايم که موقع خواب مشت می شوند و مثل دندانهايم که فشرده می شوند، غمگين و دردناکم.و هر روز که می گذرد محکم تر و محکم تر اين سينه بند بی مصرف را می بندم تا قلبم ناگهان نيافتد، تا به اميد جايی گشادتر ترکم نکند.
6.09.2005
Previous Posts
- بار ديگر رضايت می دهم معشوقه ی کاغذی ويولن زنی در ...
- پی به اصالت اين ثانيه های داغ نبردند و در کلاف سرد...
- اگر فقط يک دليل به من بگويی که اين يک تکرار نيست، ...
- اون:سلام! خوبی؟ حالت بده، نه؟من:من... خوب نيستم،ن...
- عجيبه که رياضی دان ها نمی تونن «نقطه» رو تعريف کنن...
- اون قدر تنهايی که بايد از خودت يه بت بسازی، بپرستي...
- It's a fucking time of year! نمی دونم اين توده ی ...
- حيف است خاک زمين، که به من آلوده شود.من که حجمی بی...
- جدايی از لحظه ای شروع شد که نوشته ها از پايين ...
- خدا دو خط موازيه که به هم نمی رسند!
Subscribe to
Posts [Atom]
<< Home