هم آوایی مقدس لب های خشکیده از سکوت،
و جریان خونین زندگی به مرگ،
پیر می شویم و صدای ثانیه ها همچنان زنگ می زند در گوش های ناشنواترمان!
4.03.2007
Previous Posts
- کافی است به اندازه ی کافی خاطره داشته باشی که ...
- همه جا و همه کس و همه چیز یخ زده است و حتی سکوت هم...
- اسمش تنهایی نیست. بدبختی هم نیست. یه نکبت خاصیه که...
- از من متنفر باشید چون به واقع شما را به بازی گ...
- و بازگشت بزرگ رخ مي دهد. به آرامي زير پوستم را خي...
- هر چقدر هم اينجا بنشينم و با صدار بلند زار بزنم، پ...
- هميشه بشينيم و منتظر پايان باشيم. هميشه شروع کنيم ...
- اين قطره های چشم همه بهانه است. اشک چشمانم تمامی ن...
- وقتی آنقدر پير می شوی که خيلی راحت به همه می گويی ...
- و در آن لحظه که از بازی کردن ایستادند بی آنکه قصه ...
Subscribe to
Posts [Atom]
<< Home