1.20.2006

وقتی آنقدر پير می شوی که خيلی راحت به همه می گويی که دوستشان داری، وقتی خيلی صادقانه تر دروغ می گويی (چون چيزی برای از دست دادن نداری! و نه چيزی برای به دست آوردن ( گرچه هيچ وقت هم نداشتی ( وقتی زندگی ات مثل پرانتز های تودرتويی می شود که تمامی ندارند (پرانتز هايی که بی هيچ دليلی به جای نقطه و ويرگول و علامت سؤال پشت سر هم می آيند)))))))))) .