6.21.2004

می دونم که بايد تکون بخورم.
اين کلمه ی"محنت" چه عميقه! چقدر معنی رو ميرسونه، فکر کنم به خاطر سوزناک گفتن "ح" باشه.
اون قدر تکون نخوردم که حالا تبديل به يه سنگ شدم،روی يه کوه نه چندان بلند.يه سنگ که دلش ميخواد به ابرا بگه که نرن! که ببارن! ولی فقط داره رفتن ابرا رو تماشا می کنه و اشک می ريزه.
و مدام اين "ح"ی محنت سوزناکتر ميشه.