1.22.2006

اين قطره های چشم همه بهانه است. اشک چشمانم تمامی ندارد! خيره می مانم...خيره! می ترسم اگر چشمانم را ببندم، اگر ببندم

اشک چشمانم تمامی ندارد، رو به رو خم می شود و فقط رنگ ها می مانند.

کاش می توانستم مثل تو از قلب شکسته ام فرياد بکشم!

1.20.2006

وقتی آنقدر پير می شوی که خيلی راحت به همه می گويی که دوستشان داری، وقتی خيلی صادقانه تر دروغ می گويی (چون چيزی برای از دست دادن نداری! و نه چيزی برای به دست آوردن ( گرچه هيچ وقت هم نداشتی ( وقتی زندگی ات مثل پرانتز های تودرتويی می شود که تمامی ندارند (پرانتز هايی که بی هيچ دليلی به جای نقطه و ويرگول و علامت سؤال پشت سر هم می آيند)))))))))) .