5.19.2007

پس از این همه پیش رفتن ها،
این است همه چیزی که برایم باقی مانده: هوای ابری مثل طعم تلخ و شیرین یک خیانت.
دیگر حتی جرات نمی کنم به گذشته ها نگاه کنم.
لحظه های ناگهان سکون،
لحظه های غلیظ و چسبناکی که حالم را به هم می زنند و تمام زندگی ام شده اند.
دلیلی برای گریز پیدا نمی کنم...